دوشنبه 1 آذر 1389 - 13:27



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 

RSS پويان عسگري



سه‌شنبه 25 تير 1387 - 14:42

I Shall Be Released *

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (2)...



وقتي شان پن( كه خيلي‌ها در ايران اسم او را به اشتباه "شون" مي‌گويند) رياست هيئت داوران شصت و يكمين دوره جشنواره كن را بر عهده گرفت، بر همگان معلوم شد كه كن نشينان به دنبال چه چيزي هستند و به چه منظور پن را براي رياست انتخاب كرده‌اند.روش، منش و نگرش پن به دنيا، سياست و سينما همان چيزي بود كه روشنفكران فرانسوي در پي آن بودند.پس عجيب نبود كه بعد از بيست و يك سال(آخرين فيلم فرانسوي كه به نخل طلا رسيده بود "زير آفتاب شيطان"(موريس پيالا)بود) بار ديگر نخل به يك فيلم فرانسوي با نام "كلاس"(لوران كانته) برسد.آن هم زماني كه يك آمريكايي منتقد سياست‌هاي آمريكا در راس هيئت داوران بود.باور كنيد كه تئوري توطئه‌، آن هم از نوع دايي جان ناپلئوني‌‌اش(كه مثلا كار، كار انگليسي‌ها است..!) در كار نيست.خود كن در اين سال‌ها نشان داده كه تا چه حد سياسي است و دنبال چه چيزهايي مي‌گردد(تحويل گرفتن "فارنهايت11/9"(مايكل مور)، "بادي كه كشتزار جو را تكان مي‌دهد"(كن لوچ)، "اساما"(صديق برمك)، "پرسپوليس"(مرجان ساتراپي)، فيلم‌هاي نوري بيگله جيلان و سميرا مخملباف در اين چند سال، تائيدي بر اين ادعا است)

شان پن : بازيگر تخس
اوايل‌اش هم همين طوري بود.قبل از اين‌كه اسكار و جايزه كن و برلين و ونيز و انواع و اقسام اعتبارات ديگر در كار باشد او يك بچه تخس به معناي واقعي كلمه بود.يك كله شق به تمام معنا كه 32 روز از سال 1987 را به جرم ضرب و شتم يك خارجي در زندان سپري كرد.همين بي كله بودن باعث اين شد كه يكي از بزرگ‌ترين ستارگان فرهنگ و هنر دهه 80 يعني مدونا را جذب كند و تبديل به شوهر خانم مدونا شود.گفتم كه، آن موقع‌ها خيلي كسي روي پن حساب باز نمي‌كرد.پس همين شوهر مدونا شدن به نوعي اولين اعتبار و موفقيت او بود.اما اين ازدواج چهار سال بيشتر دوام نياورد و پن در سال جدايي از خانم خواننده(سال 1989)، دو فيلم مهم ابتدايي كارنامه‌اش را بازي كرد، يعني "تلفات جنگ"(برايان دي پالما) و "ما فرشته نيستيم"(نيل جوردن).اولي تبديل به تجربه‌اي ناموفق درباره جنگ ويتنام شد و خيلي زود از يادها رفت و فيلم دوم كه بازسازي فيلمي به همين نام ساخته مايكل كورتيز(1955) بود، توانست نام پن را بر سر زبان‌ها بياندازد و همبازي بودن با رابرت دنيروي بزرگ را برايش رقم زند.هر چه قدر تجربه اول با دي پالما ناموفق بود، پن در دومين فيلمي كه با اين كارگردان بزرگ كار كرد، نظرها را به طرف خود برگرداند و نشان داد كه بازيگر توانايي است.بازي در نقش ديو وكيل كارليتو(آل پاچينو) در "راه كارليتو" اولين نامزدي گلدن گلاب را براي پن به ارمغان آورد و بازي پن در نقش اين وكيل موفرفري نامتعادل اين قدر خوب بود كه خيلي‌ها او را مهم‌ترين برگ برنده فيلم به حساب آوردند.پن دو سال بعد اولين نقش اول مهم‌اش را بازي كرد كه نتيجه‌اش اولين نامزدي اسكار و اولين جايزه معتبر بازيگري از جشنواره برلين بود.بازي در نقش ماتيو پانسلت در "راه رفتن مرد مرده"(تيم رابينز) كه فاصله‌اي با مرگ ندارد از آن چيزهايي بود كه مي‌توانست هر بازيگر باهوشي را جذب خود كند.حالا كه سيزده سال از ساخت فيلم مي‌گذرد، مي‌شود گفت كه بازي پن در اين فيلم در زمره سه نقش آفريني مهم كارنامه بازيگري‌اش است.نقش يك آدم گناهكار كه سعي مي‌كند خود را بي‌گناه جا بزند نياز به ظريف كاري داشت كه پن آن را به شكل اعلا در بازي‌اش لحاظ كرد و يكي از بهترين بازي‌هاي سينماي آمريكا در دهه 90 را جلوه‌گر شد.دومين جايزه مهم بازيگري پن كه از جشنواره كن آن را دشت كرد، بازي در فيلم "او بسيار دوست داشتني است" بود كه پسر كارگردان محبوب پن(جان كاساوتيس) يعني نيك كاساوتيس آن را ساخت.فيلمي كه خود كاساوتيس پدر با بازي پن قصد ساختنش را داشت و اجل به او مهلت نداد تا كاساوتيس پسر آن را بسازد.پن در اين فيلم با همسر دومش رابين رايت پن همبازي شد و رنگي از شور و ديوانگي به كاراكتر ادي زد كه يادآور ديوانه‌بازي‌هاي خودش در دهه هشتاد بود."چرخش كامل"(اليور استون) و "بازي"(ديويد فينچر) دو فيلم مهم ديگري بودند كه او در سال 1997 بازي كرد.نقش مرد سرگرداني كه پن در نئو نوآر استون بازي كرد، بدون ذره‌اي اغراق بدل به بدشانس ترين كاراكتر دهه شد و نقش‌اش در فيلم دوم در حالي به او رسيد كه ابتدا قرار بود خواهر نيكلاس(مايكل داگلاس) كلي بلا بر سرش بياورد و او را وارد آن لابيرنت پيچيده كند.اما وقتي جودي فاستر از بازي در فيلم انصراف داد، فينچر به درستي شان پن را براي بازي در اين نقش انتخاب كرد و جنسيت كاراكتر را تغيير داد تا سرتق بودن خود پن به نقش چيزهايي اضافه كند كه اگر فاستر آن را بازي مي‌كرد وجود نمي‌داشت.بازي پن در نقش كانراد براي خيلي‌ها مهمترين جاذبه فيلم بود و ديالوگش در رستوران خطاب به نيكلاس در مدت زمان كوتاهي اصطلاحا كالت شد{نيكلاس : اينجا سيگار نكش.سيگار كشيدن تو رستوران‌هاي كاليفرنيا قدغنه...كانراد : گند بزنن به كاليفرنيا}.پن سه سال بعد در فيلم بسيار خوب و كم قدر ديده‌ي "وزن آب"(كاترين بيگلو) بازي كرد.در نقش شاعري كه زندگي زناشويي ناموفقي دارد و در سفري دريايي به همراه زن، برادر و نامزد برادرش هم زندگي‌اش را مرور مي‌كند و هم چشم به نامزد برادرش دارد.بازي آرام و درون‌ گرايانه پن كه همه اوج و فرود‌هاي شخصيت را به صورت بطئي و تدريجي نشان مي‌داد به چشم نيامد و صحبتي درباره آن نشد.اما مي‌توان گفت كه "وزن آب" به همراه "راه رفتن مرد مرده" و "21گرم"(الخاندرو گونزالس ايناريتو) فيلم‌هايي هستند كه پن بهترين بازي‌هايش را در آن‌ها انجام داده است.بازي در نقش سام پدر عقب افتاده و عاشق بيتل‌هاي لوسي(كه اسم شخصيت از ترانه معروف بيتل‌ها يعني "لوسي در آسمان با الماس‌ها" مي‌آمد) در "من سام هستم"(جسي نلسون) پن را به سومين نامزدي اسكار بعد از "راه رفتن مرد مرده" و "لطيف و عاطفي"(وودي آلن) رساند.اما پن براي رسيدن به مجسمه طلايي بايد دو سال ديگر صبر مي‌كرد.سال 2003 به عنوان سال طلايي كارنامه بازيگري پن هم او را براي بازي در "رود ميستيك"(كلينت ايستوود) به اسكار و گوي طلايي رساند و هم جايزه بهترين بازيگر جشنواره ونيز براي "21 گرم" را نصيب‌اش كرد.بازي پن در نقش جيمي ماركوم در رود ميستيك با جلوه‌هاي برون گرايانه افراطي عملا چيزي نداشت كه بخواهد او را به اسكار برساند(به عنوان يكي از طرفداران پر و پاقرص بيل موري و شاهكار سوفيا كوپولا يعني "گمشده در ترجمه"، من هم حق را به موري مي‌دهم كه بعد از اعلام نام پن، سالن كداك تياتر را ترك كرد).اما خب داد و فرياد‌هاي پن موقع ديدن جنازه دخترش، هوش از سر اعضاي آكادمي ربود و او را به اسكار رساند.هر چه بازي پن در "رود ميستيك" معمولي به نظر مي‌رسيد، نقش آفريني‌اش در شاهكار ايناريتو(21گرم) همپاي خود فيلم و همپاي بازي دو بازيگر ديگر آن يعني نائومي واتس و بنيسيو دل تورو(رفيق قديمي شان پن كه امسال به خاطر بازي در فيلم "چه"(استيون سودربرگ) جايزه بازيگري كن را از آن خود كرد و پن در مقام رييس هيئت داوران رسم رفاقت را به جا آورد..!) درخشان و از يادنرفتني بود.پن بعد از دو بازي آرام و بي تاكيدش در "راه رفتن مرد مرده" و "وزن آب" جلوه‌اي افراطي از هيچ كار خاصي نكردن را در اين فيلم به نمايش گذاشت و وقار و حزني به كاراكتر پل ريورز بخشيد كه مشخصه بارزش كندي در حركات و نگاه‌هاي خالي و غميني بود كه كيفيت غير عادي چشمان پن(به طرز عجيبي چشمان پن هميشه خمار آلود است) آن حزن را چند برابر مي‌كرد و رنگي از وصل نبودن به آن مي‌زد.بازي پن در اين نقش هم كلاس و مرتبه بازيگري در سينماي معاصر آمريكا را بالا برد و هم نشان داد كه او چه بازيگر بزرگي است و چه توانايي‌هاي شگرفي دارد.


شان پن : كارگردان آرام
اولين فيلم شان پن زماني ساخته شد كه او هنوز تبديل به بازيگر قدري نشده بود و شبيه يكي از بي‌شمار بازيگران معمولي هاليوود بود.اين اتفاق در سال 1991 افتاد و "دونده سرخپوست" اولين فيلم پن نام گرفت.فيلمي با بازي ديويد مورس، ويگو مورتنسن، پاتريشيا آركوت، دنيس هاپر و چارلز برانسون خيلي پير شده(خيلي پيرتر از هارمونيكاي "روزي روزگاري در غرب"(سرجو لئونه)).اولين فيلم پن چه از نظر مضموني و چه از نظر شكل اجرايي شبيه به فيلم‌هاي دهه هفتادي بود.(همان دهه‌اي كه نوجواني پن در آن سپري شد و ميانسالي چارلز برانسون) و اين شباهت در سه فيلم بعدي پن هم وجود داشت.از نظر مضموني دو عنصر در فيلم وجود داشت كه به نوعي تبديل به مولفه تكرار شونده‌ي دنياي فيلمسازي پن شد؛ عصيان و تلاش براي رها شدن و رستگاري.در "دونده سرخپوست" فرانكي(با بازي عالي مورتنسن جوان) نماينده‌ي خود پن در فيلم بود.يك جوان عاصي و عصبي كه دنبال آرامش است و آن را در هيچ چيز نمي‌يابد.پس عشق، كودك تازه به دنيا آمده و خانواده‌اش را رها مي‌كند و رهسپار هيچ مي‌شود(ترانه تيتراژ پاياني فيلم، I Shall Be Released بود با صداي جاودانه، افسانه‌اي و پر از غم ريچارد منوآل فقيد؛ درامر گروه The Band)"دونده سرخپوست" موفقيت چنداني به دست نياورد و خيلي ديده نشد.اين در حالي است كه فيلم، هفده سال بعد از ساخت‌اش هنوز تر و تازه و ديدني جلوه مي‌كند."نگهبان گذرگاه عابر پياده" در همان سالي ساخته شد كه پن به اولين نامزدي اسكارش رسيد، يعني سال 1995.جك نيكلسون بازيگر مورد علاقه پن نقش اول فيلم را بر عهده گرفت و ديويد مورس، آنجليكا هيوستون، رابين رايت پن و پايپر لوري(سارا پاكارد "بيليارد باز" كه او هم حسابي پير شده بود) ديگر نقش‌هاي فيلم را بازي كردند."نگهبان ..." به مانند فيلم اول پن اثري غمبار درباره آدم‌هايي بود كه در فضايي كاملا پرتنش زندگي مي‌كنند و در جستجوي آرامش و رهايي هستند.فيلم مثل "دونده سرخپوست" مورد توجه قرار نگرفت و خيلي‌ها آن را متظاهرانه ناميدند.مهمترين ويژگي فيلم در بازبيني دوباره بعد از چند سال، فيلمبرداري هنرمندانه ويلموش ژيگموند است كه با خلق فضايي تاريك و گرفته سهم بسزايي در غم انگيز بودن حس و حال فيلم دارد.شش سال بعد از "نگهبان ..." پن سومين فيلم‌اش را با نام "قول" و بر اساس رماني از فردريش دورنمانت ساخت.مانند فيلم قبلي، جك نيكلسون نقش اصلي فيلم را بر عهده گرفت و رل كارآگاهي را بازي كرد كه درست در روز بازنشستگي‌اش ماموريت ناخوشايند كشف قاتل دختر بچه‌اي هفت ساله به او واگذار مي‌شود.مسير محزون و پر از رنجي كه جري بلك(جك نيكلسون) به خاطر قول‌اش در فيلم طي مي‌كرد، مملو از همان تنش‌هايي بود كه در دو فيلم قبلي پن به غايت وجود داشت.در اين فيلم هم قولي كه كارآگاه پير در ابتداي فيلم براي كشف قاتل به خانواده مقتول مي‌داد باعث رهايي و آرام‌اش مي‌شد.هانس زيمر بعد از مرگ جك نيچه، آهنگساز دو فيلم قبلي پن وظيفه آهنگسازي فيلم را برعهده گرفت و در كنار بازي ميني‌مال و پرده پوشانه‌ي جك نيكلسون بزرگ، تبديل به مهم‌ترين ويژگي فيلم شد.اما مهم‌ترين و بهترين اثر شان پن، فيلمي بود كه او سال گذشته با نام "درون طبيعت وحشي" و با بازي اميلي هيرش ساخت.(بازيگر فيلم‌هاي "دختري در همسايگي"(لوك گرينفيلد) و "آلفا داگ"(نيك كاساوتيس)) فيلم در مجامع مختلف و حتي در اسكار مورد توجه قرار گرفت و در مدت زمان كوتاهي تبديل به "ديده شده‌ترين" فيلم پن شد.مايه‌ي جستجو به دنبال آرامش، اينجا كل ساختمان فيلم را به شكل افراطي در برگرفت و پن موفق شد اين ايده را بعد از سه فيلم، به بهترين شكل ممكن اجرا كند و محفل و بستر مناسبي براي هرچه بهتر جاري شدن آن در دل داستان پيدا كند.بين فيلم سوم و چهارم، شان پن يكي از اپيزودهاي مجموعه يازده سپتامبر را با بازي ارنست بورگناين به شدت پير شده ساخت(غير قابل تشخيص از كسي كه زماني داچ "اين گروه خشن"(سام پكين پا) بود) كه اپيزود او در كنار اپيزود كن لوچ چپ‌گرا از بهترين فيلم‌هاي مجموعه بودند و بيشتر از بقيه اپيزودها مورد تحسين قرار گرفتند.

شان پن : هنرمند معترض
پن متولد 1960 است. و اين بدان معنا است كه نوجواني او در دهه 70 سپري شده.دهه‌اي كه معناي اصلي‌اش شورش و عصيان به منظور رسيدن به دنيايي آرام و بدون آشوب بود.فرهنگ "راك" فرهنگ مسلط دهه بود و پن كه در سال‌هاي مياني دهه هفتاد يك نوجوان بود به شدت تحت تاثير اين فرهنگ قرار گرفت(مجموعه ساوند ترك‌هاي فيلم اول پن از جنيس جاپلين تا جفرسن اير پلين را شامل مي‌شود و در فيلم آخرش اين صداي دلنشين خواننده پرل جم يعني ادي ودر است كه از اول تا آخر فيلم جريان دارد) و "راك" بدل به يكي از مهم‌ترين مولفه‌هاي جهان بيني‌اش شد.(جالب است بدانيد كه يكي از صميمي‌ترين دوستان شان پن، لارس اولريك درامر گروه متاليكا است)در دل همين فرهنگ راك چيزي كه به شدت وجود داشت(آيا هنوز وجود دارد..؟) نوعي اعتراض نسبت به چيزهايي بود كه باعث تيرگي جهان شده بودند.روح سركش و رمانتيك آدم‌هاي اين فرهنگ، تاب تحمل كدري و سياهي را نداشت و به دنبال مفاهيم والا و متعالي بود.(اين‌كه ترانه تيتراژ پاياني اولين فيلم پن، معناي "من بايد رها بشوم" مي‌دهد، خود نشان‌گر خيلي چيزها است) پن هر چه بزرگتر شد و بيشتر پيش رفت و زندگي كرد، به همان ميزان معترض‌تر شد و بيشتر اعتراض كرد.از اوايل دهه اول هزاره جديد، او به همراه جرج كلوني، تبديل به نماد‌هاي اعتراض فرهنگ و هنر آمريكايي شدند و فيلم‌هايي ساختند و بازي كردند كه شكل و شمايلي ايدئولوژيك و سياسي داشتند.اگر جرج كلوني "شب به خير و موفق باشيد" را ساخت و در "سيريانا"(استفن گيگان) و "مايكل كلايتون"(توني گيلروي) بازي كرد،شان پن هم در "ترور ريچارد نيكسون"(نيلز مولر) و "همه مردان شاه"(استيون زيليان) بازي كرد.(فيلم دوم بازسازي فيلمي بود كه رابرت راسن آن را در سال 1947 ساخت و جايزه اسكار بهترين فيلم نصيب‌اش شد)در اين سال‌ها كلوني و پن فعاليت‌هاي غير سينمايي با رويكردي كاملا سياسي انجام دادند و به نوعي دست به كاري زدند كه در دهه هفتاد رواج داشت و هنرمندان را معترض و متعهد جلوه مي‌داد.ديدار كلوني با گوردون براون نخست وزير انگلستان براي حل بحران دارفور و سفر پن به ايران قبل از انتخابات رياست جمهوري و ديدار با هوگو چاوز رئيس جمهور ونزوئلا، بخشي از كارهاي سياسي اين دو آدم در چند سال اخير است.حالا و با همه اين حرف‌ها منطقي به نظر مي‌رسد كه نخل طلاي شصت و يكمين دوره جشنواره كن به فيلمي فرانسوي برسد كه همه را تشويق به صلح و آرامش مي‌كند.شان پن، هم در زندگي هنري‌اش(عصيان بر ضد سيستم در نقش‌هايي كه آن‌ها را بازي كرده و آرامشي كه در فيلم‌هاي ساخته‌شده‌اش در پي آن است) و هم در زندگي اجتماعي‌اش(به عنوان يك فعال سياسي) نشان داده كه به دنبال چه چيزهايي است و چه از جان دنيا مي‌خواهد.همه اين‌ها در قالب رياست هيئت داوران جشنواره كن منجر به انتخاب فيلمي مي‌شود كه تمام ايد‌ه‌آل‌هاي پن در آن وجود دارد.هنوز "كلاس"را نديده‌ايم و نمي‌دانيم كه واجد چه كيفيتي است.اما اگر از من مي‌شنويد به سياق فيلم‌هاي سياسي جايزه گرفته چند سال اخير در كن، بعيد است كه چيز دندان گيري باشد.و خب نكته‌ي اساسي همين جا است."كلاس" هر كيفيتي كه داشته باشد اعتبارش را از اين مي‌گيرد كه شان پن به شدت ايدئولوژيك سال‌هاي اخير انتخاب‌اش كرده است.

*نام ترانه‌اي بسيار معروف از باب ديلن، مربوط به دهه شصت ميلادي كه خيلي‌ها از جمله گروه The Band آن را بازخواني كرده‌اند.
منبع : نسيم

شما هم بنويسيد (2)...



دوشنبه 3 تير 1387 - 6:1

سينماي دهه نود ميلادي؛ يكي از بهترين داستان‌هاي عاشقانه واقعي

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (10)...




) آدم‌هايي كه اواخر دهه 50 و نيمه اول دهه 60 شمسي به دنيا آمدند، شروع فيلم ديدنشان در نوجواني مصادف شد با يك سري فيلم‌هاي عالي دهه نودي(از نوع ميلادي‌اش البته!).فيلم‌هايي كه تاثير بسيار زيادي روي دنياي آن‌ها گذاشت و باعث شكل گيري نوعي سليقه سينمايي شد.طبيعي است كه چون جريان غالب سينماي دهه نود را فيلم‌هاي مستقل و پست مدرنيستي آمريكايي شامل مي‌شد، سليقه‌ي نوجوانان دهه هفتادي را هم، همين فيلم‌ها شكل دهد.فيلم‌هايي مثل فارگو و بارتون فينك(برادران كوئن)، پالپ فيكشن و سگ‌هاي انباري(كوئنتين تارانتينو)، بزرگراه گمشده و قسي‌القلب(ديويد لينچ)، مرد مرده و شب روي زمين(جيم جارموش)، بازگشت بتمن و ادوارد دست قيچي(تيم برتون)، بازي و هفت(ديويد فينچر)، مري يه جوريه(برادران فارلي)، خارج از ديد(استيون سودربرگ)، چرخش كامل و قاتلين بالفطره(اليور استون) و ... داستان عاشقانه واقعي(توني اسكات).پس اين مدل از فيلم‌هاي بازيگوشانه و پر از ارجاع‌هاي تاريخ سينمايي آمريكايي تبديل به سينماي مورد علاقه نوجوانان دهه پيش و جوانان دهه فعلي شد.اگر دهه 50 و 60 شمسي، تمام و كمال در اختيار نوعي سليقه روشنفكرانه اروپايي بود و نوجوانان اين دو دهه مثلا به دنبال مسائل هستي شناسانه، فلسفي/روانكاوانه مي‌گشتند، دهه 70 متعلق به سليقه‌اي بود كه سينما را براي خود سينما و فيلم را براي جذابيت‌هاي خود مديوم و نه براي گفتن حرف گنده مي‌خواست.براي اولين بار در دهه هفتاد بعد از دهه 40 شمسي كه فيلم ژانر و به خصوص وسترن حرف اول را مي‌زد، سليقه‌ا‌‌‌ي آمريكايي در نگاه به سينما و كيف كردن با جذابيت‌هاي سينمايي شكل گرفت كه به طرز افراطي و آزاردهنده‌اي طي دو دهه از بين رفته بود و با جريان سينماي پست مدرن به وسيله نوجوانان آن موقع احيا شد.و اين با يك پيش بيني واقع بينانه آخرين بار بود كه اتفاق مي‌افتاد.نوجوانان دهه فعلي سرگرمي اصلي‌شان به جاي سينما چيزهاي ديگري است و خدا ما را نبخشد اگر بخواهيم به سلائق و سرگرمي‌هاي آن‌ها احترام نگذاريم و حرف اضافه بزنيم..!
......................................................................................................................
2) اين همه وراجي كردم كه بگويم نوجوانان گذشته و جوانان امروز با خيلي از فيلم‌هاي دهه پيش زندگي كرده‌اند و بزرگ شده‌اند.خيلي چيزها را به جاي اين كه در متن زندگي بفهمند در دل دنياي پر هيجان و جذاب فيلم‌ها كشف كردند.هنوز كه هنوز است به عنوان نماينده‌اي از اين نسل فكر مي‌كنم بهترين فيلم كمدي(مري يه جوريه)، بهترين فيلم كاميك بوكي(بازگشت بتمن)، بهترين فيلم‌هاي عاشقانه(خارج از ديد، قسي‌القلب، داستان عاشقانه واقعي و ادوارد دست قيچي)، بهترين نئونوآرها(فارگو، چرخش كامل، هفت) در طي بيست و پنج سال اخير، در دل دهه دوست داشتني نود ساخته شده است.اين فيلم‌ها بعد از مدتي از حالت فيلم صرف خارج شدند و تبديل به نوعي آئين شدند و طرفدارانشان مرام خاص خود را پيدا كردند.صفت كالت مووي براي خيلي از اين فيلم‌ها صدق مي‌كند و اگر غير از اين باشد جاي تعجب دارد."آدم هيچ وقت عشق قديمي‌اش را فراموش نمي‌كند". اين چيزي است كه خود اين فيلم‌ها يادمان دادند(اولين بار كه "مري يه جوريه" رو ديدم مرتب به اين جمله فكر مي‌كردم).سينماي دهه نود مثل عشق قديمي مي‌ماند كه هر ثانيه و لحظه، يادآوري‌اش لذت بخش و شوق انگيز است.و اين عشق قديمي زنده است، چون سينما زنده است و چون خاطره و آئين و مرام، چيزهاي كمي نيستند كه به اين راحتي‌ها از بين بروند.
.......................................................................................................................
حرف بي‌ربطي نيست اگر بگوييم بعد از دهه 70 ميلادي، دهه نود اوج جديدي، هم براي سينماي معاصر آمريكا و هم براي خوره‌‌هاي فيلم در كل دنيا بود.و چه خوب كه نوجواني و جواني خيلي از ماها در دهه‌اي گذشت كه مهم‌ترين فيلم‌اش پالپ فيكشن(كوئنتين تارانتينو) بود.عيش از اين بالاتر..؟

شما هم بنويسيد (10)...



پنجشنبه 23 خرداد 1387 - 12:22

... We Deserve To Die *

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (11)...



حال بخش ترين و سكر آورترين چيزي كه در اين بلبشوي فرهنگي، هنري مي‌توانيد پيدا كنيد و در آن غرق شويد كتاب "سينماي كوئنتين تارانتينو" است كه به تازگي نشر چشمه آن را منتشر كرده است.با كلي اطلاعات و تحليل‌هاي دسته اول كه براي تارانتينو دوستان در حكم انجيل خواهد بود و گاه و بيگاه مي‌توانند به آن رجوع كنند و چيزهاي تازه ياد بگيرند(و بگيرم).البته منظورم از اين چيزهاي تازه فقط سينما و فيلم نيست.فيلم‌هاي تارانتينو و اين كتاب(به عنوان نوعي مكمل قوي براي فيلم‌ها) حاوي نوعي فلسفه زندگي و لذت بردن از آن هستند كه مشابه‌اش جاي ديگري پيدا نمي‌شود.حالا كه تازه، خواندن كتاب را شروع كرده‌ام و فصل به فصل آن را با بازبيني و مرور فيلم‌هاي استاد پيش مي‌برم، فرصت را از دست نمي‌دهم و به اين بهانه چند خطي درباره‌ي اين دنياي پيچيده مي‌نويسم.دنيايي كه نقطه مركزي آن يك كلمه‌ي سه حرفي است؛ عيش.
براي شروع و وارد شدن به اين اوج لذت، مي‌خواهم از متني استفاده كنم كه پنج سال پيش در هفته‌نامه "ايران جمعه" خواندم و تمام اين سال‌ها در نظرم، بهترين توصيف براي سينماي تارانتينو بوده است.اميدوارم كه نكته‌اش را بگيريد و از آن حال مبسوط ببريد.

...................................................................................................................................
متن زير را يك پيرمرد 85 ساله در آستانه مرگ نوشته است :
"اگر مي‌توانستم يك بار ديگر زندگي كنم، آن وقت سعي مي‌كردم، آن قدرها بي عيب و نقص نباشم.بيشتر استراحت مي‌كردم.متاسفانه خيلي چيزها بود كه من آن‌ها را بيش از حد جدي مي‌گرفتم.بايد ديوانه‌تر مي‌بودم.اگر يك بار ديگر به دنيا مي‌آمدم شانس خود را بيشتر امتحان مي‌كردم.بيشتر سفر مي‌كردم.قله‌هاي بيشتري را فتح مي‌كردم و رودخانه‌هاي بيشتري را شنا مي‌كردم، به نقاط تازه‌تر مي‌رفتم و بستني‌هاي بيشتري مي‌خوردم.با مشكلات حقيقي رو در رو مي‌شدم و مشكلات خيالي را كنار مي‌گذاشتم.....من از آن آدم‌هايي بودم كه لحظه به لحظه عمرم را محتاط و عاقلانه و سالم زيستم.اگر دوباره به دنيا مي‌آمدم تمامي لحظات زندگي را از آن خود مي‌كردم.من از آن آدم‌هايي بودم كه هميشه با دماسنج و كيسه آب‌جوش و باراني و چتر نجات سفر كردم.اگر دوباره به دنيا مي‌آمدم سبك‌تر سفر مي‌كردم.اگر زندگي از نو تكرار مي‌شد، در سپيده‌دم صبح‌هاي بهاري، با پاي برهنه به پياده‌روي مي‌رفتم و در پاييز تا ديروقت به خانه برنمي‌گشتم.چرخ و فلك‌هاي بيشتري را سوار مي‌شدم؛ طلوع خورشيد را بيشتر تماشا مي‌كردم.اوقات بيشتري را با بچه‌ها مي‌گذراندم...فقط اگر زندگي تكرار مي‌شد.اما مي‌دانيد كه نمي‌شود"
....................................................................................................................................

خب."اگر مي‌توانستم...".كوئنتين تارانتينو توانسته است.نظري غير از اين داريد...؟

* يكي از ديالوگ‌هاي رمان دوجلدي و باشكوه "بيل را بكش"(كوئنتين تارانتينو)

شما هم بنويسيد (11)...

|< <  1 2 3 4 5 6 7 > >|


  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.81435894966 seconds.